امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا.
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟
آن زمان که خط‌خطی‌های بی‌قراری‌ام را با مهر و محبتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه‌ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد.

 

در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم‌پای من آمدی، بارها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی.
آری، از تو آموختم حتی در سخت‌ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم.

وقتی بوسه بر دستان چروکیده‌ات می‌زنم، با افتخار می‌گویم این دستان مادر من است که تمام زندگی‌اش را به پای من گذاشت؛
من با نوازش همین دست‌ها بزرگ شدم و امروز با تمام وجودم می‌گویم:
مادرم مدیون تمام مهربانی‌هایت هستم و  کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم.

باران مهام