با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صمیمانه سوتی ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصمیم گرفتیم گزیده ای از مطالب ارسالی شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در این مطلب درج کنیم

مانیا :

من خودم 4 روز بود نامزد کرده بودم خونه خواهر شوهرم بودم تا رفتم و اتاق همسری اومد دنبالم درو بست بغلم کرد از پشت میخاست بغلم کنه هر چی بهش میگفتم در در ولم نمیکرد تا هلش دادم آخه درو صاف نبسته بود پشت سرش باز شده بود همه مهمونا که تو پذیرایی بودن داشتن نگامون میکردن


رویا :

منم یه بار خونه مادر شوهرم بودیم من و شوهرم و پدر شوهرم بودیم پدر شوهرم حواسش نبود هی شوهرم می خواست منو بوس کنه که منم به فرار داشتم که یه دفه دیدم پدر شوهرم داره نگا می کنه فرار را بر قرار ترجیح دادم !

 


سمیه :

یه شب قرار شدنامزدم خونه ما بخوابه مامانم اینا خواب بودن منو همسری ام در حال دل و قلوه دادن و گرفتن و لب و ماچ و از این حرکات خاک بر]سری که مامانم میاد بره دستشویی مارو میبینه هنوزم از فکرش یه جوری میشم blush

روشنک :

تازه عقدکرده بودیم با فامیلاشوهرم رفتیم مسافرت ،شوهرم نصف شب اومد تو اتاق که من خوابیده بودم فکرمیکردخیلی زرنگه هیچ کس ندیدش صبح سر سفره همشون برامون دست گرفته بودند

مهدیس :

یکبار من و شوشو تو دوران عقد می خواستیم بریم بیرون طبق معمول مادرشوهرم سیریش شده بود اومدن دنبال من، منم دلم نیومد چیزی بگم با خوشرویی رفتیم که شام بخوریم مادرشوهرم یک کبابی که لاتها بیشتر میرفتن را پیشنهاد داد شوهرم بنده خدا تا اومدبگه محیطش مناسب نیست مادرشوهرم سیماش اتصالی کرد شروع کرد ترکی فحش دادن به من من ترک نیستم ولی خب اون فحشارو می دونستم چی میگه شام که کوفت شد اومد منو گذاشت خونه و مادرشو برد خون روز بعد من به همسری گفتم دیشب مامانت اینو به من گفت قیافه مادرشوهرم واقعا دیدنی بود ولی بازم غز رو نرفت

 


سارا :

من جاریم گردنش کبود شده بود توی جمع فامیلی با افتخار میگفت اره اینجوری شده و.... من جای اون داشتم از خجالت میمردم..

 


 

ستاره :

من ازدواج کرده بودم مسافژت بودیم مشهد،شوهرم لپمو کبود کرده بود صبح برادر شوهرم میگفت دیشب ماچ هم کردید حالا اون 18 سالش بود با منم خیلی ژاحت بود

 


لیلا : 

یادمه عقدبودیم اونموقع شوشو ماشین نداشت عیددیدنی رفتیم خونه آبجیم بعدش چون به خونه مامانمینا نزدیک بود برگشتنی پیاده باهم اومدیم تا خونه بعدش زنگ رو زدیم مامانم در رو باز کردم بعدش شوشو اومد تو پارکینگ مثلا باهم خداحافظی کنیم بعدش دررو آروم بستیم ومشغول لب وبوس وبغل وفشار بودیم که یهو دیدم ازبالا یکی با اف اف در رو باز کرد ماهم سریع پریدیم وخودمونو جمع کردیم یهو دیدم داییم وزنداییم با بچه هاش اومدن تو اومده بودن عید دیدنی وای چقدر ضایع شدیم تابلو بودکه قبلش مشغول بودیم اخه زنداییم با خنده های مرموز نگاهم میکرد ومیخندید بنده خدا نتونسته بود جلوی خنده هاشو بگیره فقط یه چیزی شانس اوردیم این بود که شوشو سریع کت خودشو که در اورده بود با دستش جلوی پاش گرفت هیچی دیده نشه خخخخ

 


 

مهراوه :

شب عقدمون لباس شوشو سفید بود.بعد عقد رفتیم توی اتاق همو بغل کردیم من حواسم نبود گردنشو بوسیدم یعنی نصف لبم روی یقه لباسش بود نصفش روی گردنش.هیچی دیگه هرکاری کردیم پاک نشد مجبور شد یقه لباسشو بزنه بالا کسی نبینه ولی آخرش همه فهمیدن یعنی مامان و بابام و خواهرم و شوهرش

 


شیطون :

ماجرای ما خیلی خفن میشد اگه لو میرفت یعنی دیگه اسمش سوتی نبود فکر کنم آبروریزی بود در حد تیم ملی. ما وقتی عقد بودیم، یعنی فکر کنم بدشانس ترین نامزدهای تاریخ از لحاظ جور شدن موقعیت بودیم! نامزد منم از اون پسرای به شدت محافظه کار که لجججج آدمو درمیاره، به قول زنداداشم راضی بود به رضای خدا!!! حالا منم از اون آتیشیا، خلاصه انقدر تو کف بودم ک تصمیم گرفتم خودم دست به کار شم و مکان جور کنم! با ی ژانگولر بازی ک تا بحال در خودم نمونش رو ندیده بودم، حالا جزییاتش بماند! کلید آپارتمان خواهرمینا رو ک اکثرا خالی بود چون همش چتر خونه ی ما بودن، مخفیانه کپی کردم! شوهرم یعنی هنوز تو کفه! خلاصه ی دو باری دلتون نخواد، رفتیم و دلی از عزاااااااا در آوردیم. اما بار سوم چشمتون روز بد نبینه....

 


مژگان :

منم یه بار جلو مامانم خیلی سوتی بدی دادم هیچ وقت اینو یادم نمیره بعد از زایمانم رفته بودم دکتر زنان برای تست و این چیزا و هم اینکه بگم برام ای یو دی بذاره مامانمم اومده بود خونمون پیش بچم بمونه بعد که برگشتم مامانم پرسید چی شد؟

بنده خدا فقط همینو پرسید ولی من از دهنم پرید گفتم دکتره گفته ای یو دی نذار همون از ک --- م استفاده کنی بهتره

سی ثانیه بعد فهمیدم چه غلطی کردم چه حرفی زدم

هنوزم یادش میوفتم اب میشم